به گزارش مجله خبری نگار، پربازدید شدن یک پست در شبکههایاجتماعی درباره اینکه تجربه هر احساسی مانند افسردگی، استرس و ... حاوی پیامی برای ماست، بهانه نوشتن این یادداشت شد. در این پست نوشته شده بود: «افسردگی پیامی دارد و میگوید: راکد بودن را باید رها و به جای حس بیهوده بودن، حس مفید بودن را تقویت کنم. اضطراب پیامی دارد و میگوید: خودم را بیش از حد درگیر مسائلی کردهام که ارتباطی به من ندارند...». آیا واقعا اینگونه است؟
قطعا احساسات، سریعترین و اولین پاسخ انسان به هر شرایطی است. احساسات قابل کنترل و قابل انتخاب نیستند و بیواسطه درون خود ادراک میشوند. مهمترین کارکرد احساسات، حفظ بقاست. انسان برای حفظ بقا نیازمند احساسات است. برای همین احساسات منفی که هشدار آمیز هستند برای انسان اهمیت بیشتری دارند. مثلا اگر یک چیز تلخ در دهان بگذارید واکنش بدن به شدت سریع و شدید خواهد بود، چون غذای تلخ احتمالا به معنای خطر و مسمومیت است. در حالی که واکنش به طعم شیرین آن قدر شدید نیست.
از همین زاویه باید معنای احساسات را تفسیر کرد. استرس هشدار ناهماهنگی بین انتظار و توان است. هرچقدر بیشتر از توان از خود انتظار داشته باشیم، استرس بیشتر است. برای همین هنگام انجام کار جدید استرس داریم. ترس، نشانه وجود عاملی است که ممکن است خطرآفرین باشد. مفهوم خطر هم از تجارب کودکی ناشی میشود. افسردگی، اضطراب، کمبود اعتمادبهنفس و ... در حیطه احساسات قرار ندارند.
هرکدام مجموعه پیچیدهای از عواطف و احساسات متفاوت هستند. در افسردگی فرد حس بیکفایتی، ناامیدی، خشم و ... را همزمان تجربه میکند. اضطراب، به استرس بدون دلیل گفته میشود، در این حالت فرد در انتظار خطری است که ممکن است واقعی نباشد، مثل اضطراب بهترین نبودن، کامل نبودن. اضطراب معمولا ناشی از ترسهای بنیادین است. کمبود اعتماد به نفس ناشی از دریافت پیامهای تحقیر کننده در دوران رشد است. کودکی که احساس ارزشمندی و مهم بودن نکند در بزرگ سالی از اعتماد به نفس کمی برخوردار خواهد بود. احساساتی مانند ترس، تحقیر، مهم نبودن و ... عواطف معمول در این افراد است.
در آخر باید اشاره کرد هر احساس منفی، پیامی دارد که شرایط، چه درونی چه بیرونی، مناسب نیست و باید تغییر کرد.